یه اکیپ هستیم،من و همسرم و پسرم،خواهرم و همسرش و دخترش،برادر زادمو و همسرش و پسرش بچه ها هفت و هشت ساله آن همیشه با هم میریم بیرون دیشب که بیرون بودیم خواهرم از نظر روحی بهم ریخته بود(افسردگی داره تحت درمانه،عصر به من گفته بود که از خواهر برادرامون ناراحتم و میخوام با پسر برادر بزرگمون درد و دل کنه،)شوهرش هی داشت سین جیمش میکرد که چرا و من هم که از عصر در جریان ناراحتیش بودم هی جواب شوهرش رو میدادم اونم با لحن بدی گفت من با تو حرف نزدم من حتی نگاه تو هم نکردم،داماد برادرم هم بهم گفت داشتی با خانمم حرف میزدی(داشتم باهاش درد و دل میکردم ازم پرسید عمه چشه گفتم بخاطر شرایط خانوادگی افسردگیش بدتر شده تقصیر پدر شما و بقیه است) واقعیتش تحمل حرف نامربوط ندارم،بهش گفتم خیلی زشته میگی نامربوط یهو گفت ببخشید کلمش رو بد استفاده کردم در صورتیکه تا من نگفته بودم حرفت زشته اعتراف نکرد بعدش خودش و خانمش نگفته بودن که اشتباه کرده خلاصه با ناراحتی اومدم خونه و از کل گروههای مشترک خارج شدم تو را خدا بهم بگید حساسم یعنی؟