من امروز برای اولین بار مادر و خواهرشو دیدم
خونمون هم اومدن حتی اما توی دلم موند که نشد اونو بغل کنم و همش برای چند ثانیه دستشو گرفتم چون جلوی خانواده‌اش رومون نمی‌شد🥲🥲 خیلی دلم براش تنگ شده بود حتی درست حسابی نشد صحبت کنیم 🥺
شاید چیز بزرگی نباشه اما خوب نمی‌دونم چرا خیلی تو دلم موند 🫠💔 رفت تا دو سه ماه دیگه که بتونم ببینمش :).هعی... شما چی؟
اونایی که رابطه لانگ دارن خیلی می‌تونن این حسو خوب درک کنن...
نامزدته؟
حسرت محبت دیدن
چه احساسی فعلا حسرت یه کت دامن رفته تو دلم
اره به اونی گ دوسش دارم برسم
حسرت خیلی کارای نکرده برای مادرم. چقدر زود دیر میشه 🖤
تو لااقل ی امیدی داری که تجربه میکنی این حسو یمدت دیگه ....
یک دختر داشته باشم میدونم حکمت و قسمتم نبوده راضی هستم به رضای خدا ....
حسرت اینکه من فقط عشق میخواستم همین ولی چرا خیانت نصیبم شد
زندگی کلا حسرته خصوصابیمارباشی
حسرت خیلی چیزا محبت دیدن تو خونه پدری نرسیدن به کسی که دوسش داشتم حسرت اینکه یه صبح بخیر ساده از طرف نامزدم دریافت کنم و خیلی چیزای دیگه
حسرت بچه مونده تو دلم😥
زندگیمون پر از حسرتهای به دل موندس
