من و همسرم و مادرم و یکی از برادرهام فردا میریم تفریح که حدودا یک ساعت و نیم فاصله داره با شهرما و اینکه مادرم اصرار داره اون یکی بردارم ( که خودش هم ماشین داره ) ولی با ماشین ما بیاد و اگه بیاد جا خیلی تنگ میشه چون ما همه چاقیم و اینکه برادرم خودش ماشین داره 3 سال ولی هیچوقت تا سرکوچه مارو نبرده و نمیبره و ماهم هیچوقت دیگه ازش نخواستیم و من پارسال با شوهرم مشکل داشتم قهر بودم چندماه خونه پدرم بودم بشدت اذیتم کرد یادمه اصرارش کردم فقط 20 دقیقه دخترم با ماشینش تاب بذه چون دخترم عاشق ماشینه ولی قبول نکرد البته بگم ما میزبان مادرم هستیم و چون تهیه غذا با خودشونه قبول کردم برادرم بیاد به احترام مادرم ولی دل خوش ندارم از این برادرم مادرم انتظار داره خیلی به برادرم احترام بزارم
مَرا هزار امید هست و هیچکدومِش ديگه تو نیستی😎 دید هرکسی به دنیا متفاوته و همین تفاوت دیدگاه ها زندگی و صحبت ها رو جذاب میکنه، پس نگاه هیچکس به زندگی غلط نیست، چون ما هنوز از خیلی اتفاقایی که تو این دنیا رخ میده خبر نداریم😉😊
چه بگم آخه این برادرم خیلی چاقه مطمنم بیاذ جا برا نشستن من و دخترم نیست و دل خوشی هم ندارم ازش بگو تو که ماشین داری با ماشین خودت لااقل بیا ققط زحمت میندازه گردن بقیه ولی خودش هیچ کاری بزای کسی نمیکنه
چه بگم آخه این برادرم خیلی چاقه مطمنم بیاذ جا برا نشستن من و دخترم نیست و دل خوشی هم ندارم ازش بگو ت ...
بگو شوهرم گفته بچه اذیت میشه، اونم که خودش ماشین داره اگه میخواد بیاد باهامون با ماشین خودش بیاد
مَرا هزار امید هست و هیچکدومِش ديگه تو نیستی😎 دید هرکسی به دنیا متفاوته و همین تفاوت دیدگاه ها زندگی و صحبت ها رو جذاب میکنه، پس نگاه هیچکس به زندگی غلط نیست، چون ما هنوز از خیلی اتفاقایی که تو این دنیا رخ میده خبر نداریم😉😊
بخدا من پارسال که قهر بودم افسردگی گرفتم و شرایط روحی بذی داشتم و دخترم 3 سالش بود پیش من بود آنقدر اذیتم کرد این برادرم البته بگم یکسال از من بزرگتره میگفت وقتی خوابم صدای دخترت اصلا نیاد اگه میومد میکشت منو و دخترمو هرچه بهش میگفتم خودم روحیه ندارم بزار یک انرژی مو پای بچه ام بزارم اصلا تو گوشش نمیرفت فقط خودش برای خودش مهم بود حالا زورم میاد مادرم اصرار داره آنقدر بهش احترام بزارم