تو کافه نشسته بودیم تولد دوستم بود دوتا آقای با شخصیت اومدن تولدشو تبریک گفتن گفتیم ممنون بعدش به اصرار اومدن نشستن پیشمون
رفتنی ام پول مارو حساب کردن گفتیم نه نمیخواد ولی کارت منو از دستم کشید بیرون خودش حساب کرد
فکر میکرد با این کار میگم بیا دوست شدم باهات
اینو نگفت ولی گفت شما کسی تو زندگیتون هست گفتم آره رفتیم با حسرت نگاه کرد بهم
یجوری شدم چرا باید پول مارو حساب کنن آخه میخواسته چاپلوسی کنه ؟؟؟
آخه معلوم بود با شخصیت بودن