با این دردا تهوع واستقراغ شدید داشتم چون فیبروم بزرگ و بزرگتر میشد وروی قلب و کلیه ومعده فشار وارد کرده بود و موجب تکرر ادرار وتنگی نفس و استفراغم شد .لازم به ذکره که از همون اوایل بارداری کارم رو در هر دوبیمارستان ول کردم ورفته بودم خونه مامانم استراحت مطلق..
دردام که شدید میشد و من از شدت درد دادم به هوا میرفت و گریه میکردم.خانوادم منو مینداختند داخل ماشین و به بیمارستان محل کارم میبردند و بستریم میکردن .
هر دوهفته دو سه روزبستری میشدم.
بعضی وقتها هم اجازه بستری نمیدادم و با یه سرم قندی و یه مخدر اکتفا میکردم.و یه روز در میان سرم و آمپولهای تقویتی میزدم.که به شوهرم یاد دادمو اون واسم تزریقاتو انجام میداد.
به خاطر تهوع واستفراع شدید ورنم از ۵۷ کیلو در قبل بارداری به ۴۷ کیلو با ۵ماه بارداری رسید .به قول همکارام مث تالاسمی ها شده بودم چشمهام از حدقه بیرون زده بود واستخوان گونه هام بیرون زده بود...