بچه ها ما روز دوم یا سوم عید رفتیم خونه خواهرم تو باجناق ها تنها کسی که رفت خونه خواهرم شوهر من بود
وما همیشه حواسمون هست حالا که سالی یه بار میریم شوهرشم باشه
حالا دیروز خواهرم اینا اومدن شهر ما دیروز شوهرم کامل خونه بود ومیدونن شوهرم شیفته زنگ نزدن بپرسن شوهرت کی خونس دیروز رفتن خونه اون باجناقا که نرفتن خونشون وامروز که شوهرم خونه نبوده زنگ زده که میخوایم بیایم من خیلی ناراحت شدم وگفتم شوهرم ناراحت شد که دیروز نیومدین ما اینهمه راه اومدیم اول باید میومدین اینجا وامروز که شوهر من سر کاره میرفتین خونه بقیه