این که چیزی نیست
من دبیرستان میرفتم سال ۹۰ ، چون خونمون تقریبا نزدیک بود با دوستم پیاده از دبیرستان بر میگشتیم
یه بار با دوستم داشتیم غیبت معلم عربیمونم میکردیم باصدا بلند بعد یهو برگشتیم پشت سرمونو نگاه کردیم دیدیم معلمه پشت سرمونه 😐😶
مشیر خونشون باما یکی بود