برادرشوهرم بخاطراعتیاد نیستش و زنش طلاق گرفته
یه بچه دارن حدود هشت ساله که با جاری سابقم زندگی میکنه پدرشوهرم اهمیتی بهشون نمیده . این خانم آرایشگاه باز کرده با کلی عمل و ژل من حس خوبی بهش ندارم . گاهی بخاطر بچش به شوهرم زنگ میزنه بنظرتون چه برخوردی بکنم مثلا بچش افتاده بود شوهرمن بردش بیمارستان
خواهرانه بهت میگم ، همون حسی که داری همونه
بزن بلاکش کن از گوشی شوهرت
بگو نبره شوهرت بگو بمن چه
چه اشکالی داره بالاخره عموی اون بچه هست
بوی خوبی نمیاد
به حست اعتماد کن
والا چی بگم نزار شوهرت ببره فقط مالی حمایت کنن کافیه
خودت در همه جا باش نزار تنها بره
از طرفی دلم برای بچه می سوزه
از طرفی از مادر بچه می ترسم
شاید بهتر باشه با پدر و مادر شوهرت صحبت کنی
جور بچشونو بکشن
خیلی واضح بگید علاقه ای ندارید جاری سابق مستقیم با همسرتون تماس بگیره
یا اینکه خودتون واسطه تماس باشید
شوهرت وقتی هیچی نمیگه یعنی از ی چیزی می‌ترسه ک‌تو ندونی ک پنهان کاری میکنه
حتما چیزی هست وگرنه حتی می‌تونست با حضور شما بره بهشون سر بزنه و یا ببره دکتر
ی همکار پزشک داشتم باباش ۲ سالگی ش مرده بود
بعد مامانه هر کاری داشته به برادرشوهرش می گفته
خلاصه که عموه زنش رو با ۳ تا بچه طلاق می ده و میاد زن داداشش رو می گیره
اون طفلی ها هم از اون روستا میرن بخاطر آبروشون
حالا باید مادر همکارم رو می دیدی از اینا ک تو خونه روسری دارن شلوار زیر دامن می پوشن اونم گل گلی
