2777
2789
عنوان

امشب شوهرمبدجوردلمو شکست

| مشاهده متن کامل بحث + 767 بازدید | 57 پست
غذای متنوع میپذم همه همازستپختم راضین هرکی هرجا منو میبینه میگه مثلا بیایم خونتون از اون غذا که فلان ...

پس یه مدت غذاهای سبک وراحت درست کن..بعضی وقت ها معده از غذاهای برنج وخورشتی خسته میشه..شوهرتم لوس شده..محلش نذار زیاد..هرچی درست کردی نخورد بگو نون وماست هم هست..خودت بخور نوش جانت

کنیز فاطمه ام....یه صلوات واسه خوب شدن حال همه مریض ها..من حقیر هم دعا کنید.لایک کنیدم صلوات را واسه سلامتی جگر گوشه هاتون میفرستم

بعد جای دیگ غذا میخوره خوشش میاد یا فقط از غذاهای تو ایراد مگییره؟

مثلا خیلی وقتااز غذای مادرشم ایرادمیگیره دیشب غذای ممانمو خیل دوس داشت گاهی نه 

پریشب مهمونی بودیم گفت غذا بد مزه بود

هرچه دادم به اوحلالش باد

مامان ها✋✋ طاها من مشکل توجه تمرکز و تاخیر کلام داشت.

دو سال برای گفتار درمانی حضوری می‌رفتیم که بی نتیجه بود.😔

تا با خانه رشد که صد تا درمانگر تخصصی گفتار و کار و روانشناس آنلاین هستن آشنا شدم، برای هر مشکلی هم آقای خلیلی بهترین درمانگر رو بهم معرفی کرد. 

این مدت خدا رو شکر پسرم خیلی پیشرفت کرده.🤩🤩

اگه نگران رشد و تربیت فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید.

بخدا دیسک کمر دارم بچه کوچیک

خیلی بها میدی ب خودت برس بیخیال حداقل اگه حرفی هم زد دلت نمیسوزه ب نظر من روزی یه بار درست کن دوبار بخورن 

اگه وضع شوهرت خوبع هفته ای دوسه بار ببر بیرون بهشو بگو حوصله ندارم خستم و اینا

زندگی قشنگه ولی ب من چ😓🌹
میگه هرجور من همونشکل درستمیکنم خیییلی وسواس غذا داره بخدا همه از دستپخت و خونه داری من حرف میزنن

دقیقا منم همینم همه ازم تعریف. تمجید میکنن از همچیزم حتی ادب بچهام،بعدنهار زیاد گذاشتم خورشت بادمجون چون هممون دوست داریم،شام که خاستم داغ کنن یه دعوایی انداخت وکه همیشه غذامونده میدی تخم مرغ نیمروکن با وسواس زیاد زرده سفیده راجداکردم انداختم توماهیتابه که خیرسرم نیمروی شیک براش بپزم یهوعین وحشی ها تابه راپرت کردتویسنگ وخودش دوتا تخم مرغ نیمرو کرد که پسرم گف ای چ ااینطوری،من داغون شدم،همش پای اجاقم همش میپزم اما این امشب غذا زیاد گذاشتم،اشکام بیخودی میریخت داشتم خفه میشدم ،بجای دعوا وبحث پیام دادم فردا برو دادخاست طلاق بده دیگه جونم به لب رسیده،نرفتی خودم میرم

خیلی بها میدی ب خودت برس بیخیال حداقل اگه حرفی هم زد دلت نمیسوزه ب نظر من روزی یه بار درست کن دوبار ...

ازین ببعد همین کارومیکنم واقعا لوس و پرروه

هرچه دادم به اوحلالش باد
مثلا خیلی وقتااز غذای مادرشم ایرادمیگیره دیشب غذای ممانمو خیل دوس داشت گاهی نه پریشب مهمونی بودیم گف ...

خب پس کلی خوشش نمیاد دیگ نمیشه کاری کرد. چند ساله ازدواج کردین؟

دقیقا منم همینم همه ازم تعریف. تمجید میکنن از همچیزم حتی ادب بچهام،بعدنهار زیاد گذاشتم خورشت بادمجون ...

ببشعورای پررو منم همینشکلی بقران چیز عجیبی نبودبرام دقیق شوهر منو گفتی منم جونم به لب رسیده تقصیر خوموننمیدونم هست فک کنم یکم ترسوییم و ازدعوابدمون میاد شاید چونمنم مث توام جروبحث نمیکنم همش میخوم راضی نگهش دارم


جواب پیامتو چ داد

هرچه دادم به اوحلالش باد
ببشعورای پررو منم همینشکلی بقران چیز عجیبی نبودبرام دقیق شوهر منو گفتی منم جونم به لب رسیده تقصیر خو ...

من دعوا نمیکنم چون عربده میکشه وتاچندروز بچهام دمق وناراحتن،پشتوانه جدایی هم ندارم امادیگه طاقت ندارم رفتاراش بامن بابچها بامردم داغونم کرده خانوادش از دستش قیدشو زدن وحتی زنگم نمیزنن،پیام داد گوه خوری نکن،منم نوشتم ون غذای تورانمیخورم،نرفتی خودم میرم ،نوشت هرجور راحتی،رفتم خابیدم بچهارم خابوندم اما اشکام می ریخت جگرم برابچهام کبابه،نه میتونم ببرمشون نه میتونم بزارمشون،بچها خابیدن بامشت کوبید توکمرم پاشوبیا اون اتاق کارت دارم،رفتم کفت چتع و....هرچی تودلم غمباد بود گفتم گفتم نمیتونم بیا تمومش کنیم هرچه باداباد،احمق شروع کرد به گریه واه واشک که عصبانیم میکنی ....اما بیفایدس هروقت میترسه یکم اشک واه میکنه باز بعد یمدت همون همونه

من دعوا نمیکنم چون عربده میکشه وتاچندروز بچهام دمق وناراحتن،پشتوانه جدایی هم ندارم امادیگه طاقت ندار ...

هوووووف چقد زندگی منه چقد ضعفم بچمه چقد مغزم داغوووووونه

هرچه دادم به اوحلالش باد
اصلا چنین کاری نکن اصلا...یک مدل غذا درست کن همتون از همون باید بخورین یعنی چی؟!اه اه اعصابم خورد شد ...

خب همون پدر مهمه دیگه...همسر من خودش بدغذاس و مثلاً یهو میبینی میگه شام نمی‌خورم به جاش تخمه میخوره

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792