خانمی من نه تورو میشناسم نه جاریتو
کلا هم عادت ندارم بی هوا برا کسی کامنت بزارم
اولش رفتم همه پستاتو نگاه کردم بعد اومدم چیزی بنویسم
اولا تو پستات چیزی ک معلومه اینه ک خودتم همچین از زندگیت راضی نیستی(تو پستی نوشته بودی ک سنت کم بوده وارد رابطه شدی و الان میخوای جدا شی چون حس میکنی پیشرفتی نداری)
یه جا دیگه گفته بودی شوهرت بعد دعوا پیش دوستش گفته میخواد طلاقت بده
تو ک این همه ادعا داری لیلی مجنون بودین این حرفا نشونی از عشق بینتون نمیده
شایدم سن هردوتون کمه و خیلی رفتاراتون بچگونه اس
وگرنه تو اگه شوهرتو دوس داری و از زندگیت مطمئنی چ اهمیتی داره جاری چی بگه
بگو اوکی من مراقب همسرم خواهم بود ولی میترسم تو اینقد سرت تو زندگی من باشه افسار زندگی خودت از دستت دربره
نیازی هم نیست حرف بیاری و ببری برا شوهر و برادر شوهر
هروقت ک اینجوری تیکه ای انداخت و خالت هم کنارت بود بگو خاله من چیزی نمیگم روابط داداشا بهم نخوره ولی تو قصد نداری چیزی بهش بگی؟؟؟؟؟؟
یه مساله دیگه هم هست که انگار خودتم ب این باور نرسیدی ک شوهرت از کارهای گذشته اش دست ورداشته
چون اکثر تاپیکات بحث سیگار و .. اس
و اون جمله جاریت ک میگه حروم خورین یعنی هنوز کارا شوهرت ادامه داره و خونوادش انگار میدونن
وگرنه اگه تموم شده بود یه دختری ک یه ساله وارد خونواده ای شده اجازه نمیده در مورد ۱۹سال پیش یه پسر ۱۵ ساله چیزی بگه
توام میگی بچه نمیخام از طرفی نوشتی دعا کنین ۲سال دیگه بچه بغلم باشه
قطعا بچه میخوای وقتی اینو میگی
و این حس به جاریت منتقل شده و حس میکنه ب بارداریش حسادت میکنی