کاش ی گزینه وسطی بود کاش میمردم اما طلاق دوباره نمیگرفتم کاش میشد برمیگشتم عقل هرگز ازدواج نمیکردم و کاش مرگم می‌رسید من دیگه توان تحمل ندارم توان جدایی هم ندارم کاش ی راه وسطی بود کاش
اونقد از این حرفا میزنه منم فکر میکنم مقصر منم. بخدا الان چهارساله دارن منو با دروهسایه و عروس فامیل مقایسه میکنن دیگه بریدم خسته شدم. خانواده من خیلی شاد هستن همش در حال گردش و تفریح هستن ولی من از هرچی لذته محروم شدم
وای چقدر حرصم میگیره ینفر بخاطر حرف مردم برای زندگیش تصمیم بگیره این مردم به هوای بارونی میگن خراب این مردم تو ختمت موقعه ناهار به فکر رنگ نوشابشون هستن که سیاه باشه یا زرد این مردم هرچی دلشون میخواد بزار بگن به درک با هرکی حرف زد راجبت قطع رابطه کن کار کن خرج کن زندگی کن مگه چندبار دنیا میای حرف مردم برات مهم باشه
خواهرم چندسال ازم کوچیک تره کار رسمی هم نداره میگه منو میبینی حقوقم نصف تو هست اما دارم لذت میبرم میگه مگه مغز هر خوردم ازدواج کنم میگه اون شوهری که تو کردی شوهر نیست نکبت هست. میترسم برم اما دلتنگی امونم نده میترسم خیلی
والا خانواده شوهرت نرمال نیستند و شوهرت دهن بین هست .
باید طلاق بگیری تنها در صورتی ادامه بده که انتقالی بگیرید برید شهر خودت و پیش خانوادت و از خانواده شوهرت جدا شو و اگر همسرت قبول رد با هات زندگی کنه .
ممکنه با زمان درست بشه ولی ۲۰ سال بعد که زندگی و جواتی تباه بشن و با کلی حسرت و بیماری جسمی و روحی زندگی کنی
اینکه فکر کنی لازمت میشن تو این شرایط زندگی اشتباه کردی.
فقط به خاطر تجدید قوا و روحیه خودت شاید لازمت بشن. اما اینکه نه میزاره با خانوادت رابطه داشته باشی بعد خودش با خانوادش رابطه داره و اجازه توهین میده بهشون که هر حرفی بهت بزنن و میگه باید تحمل کنی خیلی وحشتناکه
همه اینارو میدونم اما میترسم ی چند تا فامیل داریم که حسودی کارمند بودن منو دارن و مدام پشتم بد میگن بخدا سر طلاق اولم همه چی پشت سرم گفتن نمیدونم واقعا چکارکنم دلم نمیخواست دشمن شاد کن بشم ولی انگار باید بشم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز