زن داداشمو انفالو کردم

من خودم هزار تا مشکل دارم  از جسمی  تا اقتصادی و ....

ولی شش ماهه همش با خانواره افتادیم تو غصه و استرس

انفالو کردم  ب لبن رسبده بود منتظر جرقه بودم که بهم بی احترامی  بشه تا  بزنم ب سیم اخر هر چه باداباد 

عروسی هم که بختطر انفالو کردن خواهرشوهر و اینکه گفته به داداشش ما رو ضایع نکن بخواد طلاق  بگیره بهتر گم شه زودتر

نمیدونم  برا ما هم معما

من خودمو کشیدم کنار کامل

خواهرمم داره همین کارو میکنه  

میمونه مادرم که  اونم میگه  بعد عروسی  اینا قرار کات کنه  

امیدوارم  بچه دار نشن  اصلا  بخدا راضی شدم به همین  که  بچه ای نیادچون دختره  ردی هستش کلا

چیکارش کردید؟ چی شد؟

مممون  از راهنماییت موقش شد اینا رو به داداشم بگم

والا منم  خدا شاهده  همش به داداشم گفتم اولویت زنرگی تو بابد زنت باشه و....

خدا ما منو بکشه که  بخام راضی باشم  اتفاقی برای دوتاشون بیفته تا زندگیشون خراب بشع

ولی  من وکیل زندگی خودمم دیگه دوست ندارم باشم جلو چشمشون 

من هر کاری که یک عروس رو تو دوره نامزدی شاد کنه تو جایگاه خودم کردم ولی ایشون کلا حساسبت داره به وجود ما ! منم توان ندارم دیگه  همسرمم دیگه  راضی  به ادامه ی این سبک نیست و میگه  خودتو محو کن .من والا شهر زندگیمم جدا هستش از اولش محو بودم بخاطر فاصله و....

تو این ۶ ماه چند بار کوتاه دیدمش و فقط عید سه روز بودین کنار هم من نمیخواستم بیام عید ولی گفتن اولین عید ایشونه و ناراحت میشه 

عیدیشم دادم همه جور دورش گشتم روز سوم فقط دزدکی به داداشم گفتم  حرمت پا رو نگه دار همین باعث داد و قال و توهین ایشون شد و منم اتاقو ترک کردم و بعد رفتنشون تصمیم گرفتم که دیگه نباشم نه واقعی و نه مجازی

برا ی هر چیزی بهانه و تهدید طلاق داره

لابد دنبال مهریه ست داره اشتباه میکنه با این قیمت سکه  ها و درامد نه چندان  بالای برادرم  نمیتونه مهریه خوب بگیره

کلا انگار تو تنش بزرگ شده ارامش براش معنی نداره

افرین 

من فعلا زیادروی نکردم چون تو عقد هستن 

ولی خب با انفالو سوزوندمش شاید خود این حرکتم زیاده روری بوده داداشم پیام داد که داره گریه میکنه و میگه طلاق و ....

۶ ماهه عقده و اندوه ریخته  تو دل مادرو پدرمو....

منم با توجه  به بی حرمت ی های داداشم تو جمع که  حالا یا ب جدی یا به شوخی ولی منجر به  ضایع شدن ما پیش عروس میشد تصمیم گرفتم  که از داداشمم چشم پوشی کنم و با دو تاشون کات کنم.

چون من هر چتدین ماه برادرمو میبینم تلفن زدنو که زن داداشم قدغن کرده به برادر

دیدار جضوری هم  میگم که قدغن هستش داداشم یک دقیقه با مادر و یا ما خواهرا  خلوت کنه و ازش بپرسیم در چه حال

هر جا داداشم میره همراهش هست!

رابطه ی دداشمو با دوستاش و فامیل هم داره کات میکنه

داشتن این برادر و ادامه ی این تنش برای داشتنش مزخرف و بیفایده ست باید ولشون کرد خودشونو پیدا کنند یا لابد جدا شن

در هر صورت ما هر صراطی بریم این دختره حساسیت داره و حقیقتش کلا میترسم که جلو دیدم باشه و یا من باشم

در واقع همه ی ما رو سزخورده کردن هیج شادی و خوشحالی بابت این ازدواج تو خونه ی ما نیست

کاش برا ما هم  نمی اومد دیگه طوری شده که مادرم  راضی  هیچ کدوم نیان  نه داداشم نه زنش.

منم چون میدونستم کتر به اونجا میکشه که بگه با دادشتون کلا کات کنید(البته  عملا تا حدی اینطوری  کرده بود) منم  با این حرکتم  یعنی  انفالو کردن  بهش رسوندم که  کلا کاتم با دوتاشون.

حق طلاقو هم گرفته  متاسفانه  ولی خب وکالت نداده برادرم  

حق طلاق فکر نکنم باعث  بشه  خانم کامل بتونه  طلاق بگیره  درسته؟