توی خونمون یه پرنده بود که پدرم باهاش مشکل داشت هی میگفت ازادش کنید بره و میگفت خودم هفته بعد ازادش میکنم منم چند روز پیش که رفتیم باغ ازادش کردم بارون میومد بعدش بارون شدید اومد پشیمون شدم هرچه دنبال پرنده م گشتم نبود روز بعدش که دوباره رفتیم پر های پرنده بیچاره م رو پیدا کردم حالم خیلی بده
چند روزه که کارم شده گریه
از عذاب وجدان دارم میمیرم