زنگ زد بع شوهرم و گفت ناهار همراه همسرم میائیم منزلتون
خونه م بع هم ریخته بود قصاب هم نیاورده بودیم برادر شوهرم فقط گوسفند رو پوست کند و رفت گوسفند درسته وسط حیاط خودمم تازع زایمان کرده بودم نوزاد هم داشتم نمی دونم چطور شد چون تا حالا ندیدع بودمشون از شهرستان هم بودن ( ما بومی شهر خودمون هستیم ) اونها تازع عروس هم بودن خونه های ما هم قدیمی اونها تو بهترین منطقه شهر تو منازل اداره ساکن بودن ترسیدم فقط بع شوهرم گفتم زنگ بزن که اومدن قبلش زنگ بزنن اقا ناراحت شدن به نظرتون حق داشتن ناراحت باشن
😐
و نیومدن
چند ساله درگیراین فضیه ای😂😂
حالا چرا چسی اومدن
ولش کن
خدا بچه تو واست نگه داره
بی فرهنگ بودن
خدا بدادت رسیده نیومدن
خب قبلش زنگ زدن گفتن داریم میایم دیگه..منظورت چی بوده؟؟؟شوهرت گفته چرا بیخبر میاین؟؟؟از اونورم تو حق داشتی خونه کسی ک نازه زایمان کرده غریبه هم باشی نهار بری؟؟؟؟؟من احساس میکنم شوهرت گیر داده بیاین نهار
چقدر بی ادب بودن کاملا حق با شماست یبار همسایه مون درو زد گفت میخواستم یکم بیام پیشت اولین بارش هم بود من یکبار رفته بودم خونشون بهشون کادو دادیم از دوروز قبل هم همسرم زنگ زده بود که بهمون وقت بدن
حالا من خونم بهم ریخته خرید هم نکرده بودم خیلی هم کار داشتم (دورکار بودم) خلاصه ازش معذرت خواهی کردم گفتم نمیتونم الان پذیراتون باشم بعد چندروز زنگ زدم گفتم میتونید تشریف بیارید و اومد
