عزیزم من امدم کمکت کنم، خودمم یک ماه پیش درگیر شدم
چندروزه شروع شده؟
حالا که مُرده ام، فکرم به شدت درگیر چیز هایی شبیه این هاست:چه تعداد از تصمیمات مهم زندگی ام را فقط به این خاطر گرفته بودم تا کسانی که حتی متوجه حضورم نشده بودند درباره ام بد فکر نکنند؛چقدر له له زده بودم برای خوش آمد کسانی که از آنها خوشم نمی آمد فقط چون میترسیدم بیزاری از من مسری باشد و به کل جمعیت سرایت کند؛ و اگر_حقیقت تأسف بار این جاست_همهٔ بخت برگشتگی هایم منحصر به خودم بودند و کسی درگیرشان نمی شد، مشکل چندانی با آن ها نداشتم.فقط بابت این غصه میخورم؛ چرا بیشتر دنیای مان را ندیده بودم؟(هرچه باداباد، استیو تولتز، ترجمه ی پیمان خاکسار)
من دوتاپسرام گرفتن.فقد شربت هیروکسی زین و پماد کالامین داد دکتر.اینکه گرمی و سرخ کردنی اصلا نده.نزار بوی روغن درحال سرخ کردن بهش بخوره.بیشتر سردی جات بده.روزی یوی دوبار بفرستش حموم اب بازی.و اینکه اسپند دود کن. و دس نزنه.بچهای من اصلا جاشون نموند
برای،جاش نه عزیزولی خیلی خارش وسوزش داشت ازداروخونه یک پمادگرفتم اسمش یادم نیست استفاده میکردم براشون شربت پروفن هم داده بودچون پسرم خیلی بی قراری میکرد