کاره دیگه نمی تونم بکنم
وقتی اینطور حرف میزنه چی بگم
به خدا یه ماهه برای تولدم قرار بود ببرتم بیرون شهر میک نیک
ولی نبرد
منم نگفتم چون کارش زیاد بود
هدیه بهم نداد منم نگفتم چون هنه چی هدیه نیست
حالا میگه تو نمیزاری من با دوستام برم بیرون
بزار بره
منم نه امشب نه فردا سراغش رو نمیگیرم
بزار هر جور خوشه بپره