2777
2789
تو منی یا من تو ام؟ 😢 همیشه بحث یه جور پیش میبرن که حرف حرف خودشون باشه

به خدا این جریان اکثر روزهای منه

دلم رو به درد میاره

نفسم رو تنگ میکنه

نمیدونم مگه چقدر سخته قدرشناس بودن

دلم میخواد برم

برم

به جنون رسونده منو

حالا به خاطر دیشب تا یه هفته فقط میخواد منو اذیت کنه

توانم رو بریده

من قلبم یه ذره است

کاشکی میفهمید چقدر به خاطرش صبوری کردم

بنظرم عجله نکن یکم جلو چشاش نباش عزیزم . به پر و پاش نپیچ. بزار قدرتو بدونه . وقت برای تموم کردن همی ...

چقدر نامردیه که برای اینکه منو ببینه باید از جلوی چشماش فاصله بگیرم😔

فردا و روزهای دیگه بهش زنگ نمیزنم

میرم برای خودم تنهایی پیاده روی و کافه

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چقدر نامردیه که برای اینکه منو ببینه باید از جلوی چشماش فاصله بگیرم😔 فردا و روزهای دیگه بهش زنگ نم ...

خوش نمیگزره به آدم اینجور وقتا . فکر آدم مشغول باشه خوش نیست آدم 

به خدا دلم میخواد اسکرین شات حرفاش رو براتون بفرستم

تا ببینید چه قدر راحت میتونه چشماش رد ببنده به همه چی و منو مقصر اعلام کنه

اینقدر ناراحتم

که آرزو میکنم صبح که چشماش رو باز کرد بهش بگن فلانی دیشب سکته کرده و مرده

بزار آه من به دلش بمونه

من دختر خالم با یه پسری دوست شده بوز مجازی . قرارشونم ازدواج بود پسره شبای جمعه میزفت گردش و تفریح این طفلی تا ساعت یک و دو بیدار میموند شاید پسره بهش پی ام بده اپرم یه سراغ میگرفت یا پیام میداد تا یه هفته این بیچاره رو دقمرگ میکرد انقد جیغ و داد میکرد سرش

خوش نمیگزره به آدم اینجور وقتا . فکر آدم مشغول باشه خوش نیست آدم 

کاره دیگه نمی تونم بکنم

وقتی اینطور حرف میزنه چی بگم

به خدا یه ماهه برای تولدم قرار بود ببرتم بیرون شهر میک نیک

ولی نبرد

منم نگفتم چون کارش زیاد بود

هدیه بهم نداد منم نگفتم چون هنه چی هدیه نیست

حالا میگه تو نمیزاری من با دوستام برم بیرون

بزار بره

منم نه امشب نه فردا سراغش رو نمیگیرم

بزار هر جور خوشه بپره


ببخشید ببخشید اخه چقدر خودخواه چقدر بی ملاحضه

خیلی بابا ..... ول کن این طفلک هم نبود از یه سر میگفت برو دیگه کارت ندارم از یه طرف میگفت پروفایلا عکس نزار .جادوش کرده بود . هر کی هم میگفت این بدرد بخور نیست دخترخالم الکی میگفت باشه کار خودشو میکرد خدا رو شکر تموم شد .اینم شوهر کرد بماند که این یکی هم مالی نیست 

ماهم بعد دوسال دوستی ازدواج کردیم،خونه باباش بودیم بخدا هرروز دعوا مرافه داشتیم مامانش هم هی چوب لای چرخ میذاشت/گفتم من دیگه اینجا نمیمونم/چون شهر خودمون کار نبود اومدیم تهران،اوایل باز خیلی دعوا داشتیم ولی چون خودمون بودیم کنار اومدیم باهم،۴،۵ماهی ی بار میریم و برمیگردیم انقد ارامش دارم الان،بااینکه اینجا غریبم ولی ب صد تا زندگی کردن پیش اونا میارزه

تیکر تولد دخملمه👼

استارتر از قدیم گفتن جنگ اول به از صلح اخر

همهههه حرفات رو بشین جلوی روش بهش بگو، از داد وبیداد وقهرش هم نترس

کارهایی که کردی ومیکنی وانتظاراتت رو بگو

بهش بگو خانواده ام پشتم هستن، اگه قرار باشه اینجوری خونم رو تو شیشه بریزی، من نمیتونم باهات ادامه بدم

چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد، من نه انم که زبونی کشم از چرخ فلک
2801
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز