2777
2789
عنوان

بیاین ماجرای پیچوندن مامانم برا پارتی اخر سالو بگم ک چه بلایی سرم اومد

| مشاهده متن کامل بحث + 10029 بازدید | 205 پست

و اینکه هیچ وقت من کلید نمیبرم با خودم...ی لحظه اونجا ب ذهنم رسید کاش کیفمو چک کنم شاید ی درصد کلید بود و از شانسم کلیدمو پیدا کردم تو کیفم و در گنج  خود نمیپوسدم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

رفتم درو باز کردم دیدم لباسام ازحیاط بیرون اورده شده و توی پارکینگ روی ی چیزی انداختنش پشمام ریخت و سریع لباسارو برداشتم و بلرز بلرز رفتم تو ماشین...گفتم شاید مامانم لباسارو دیدم...ولی پارتنرم گفت اگه مامانت دیده بهت زنگ میزد یا لباسارو میبرد بالا...حتما همسایه انداخته

اره خلاصه و من برگشتم رفتم سمت اتاقم...و دیدم داره پشت سرم میاد سریع درو بستم و قفل کردم...چون میخاس ...

وای

به نظرم اینطور مهمونی رفتن اصلا ارزش نداره. نرو. 

چون هم داری دروغگو میشی هم پنهانکار. 

نمبگم مقصر شمایی اما راهی که برای رسیدن به هدف در پیش گرفتی اشتباهه و بعدا به این طور اشتباهات عادت میکنی، منظورم دروغ و پنهانکاریه. چه از پدر و مادر، چه از همسر و... 

خلاصه ما هم رفتیم سمت باغ...منم تو ماشین لباس عوض کردمو ارایش کردم...دو سه ساعتم نشستیم و 12ونیم برگشتم مثه بدبختا بیمارستان و بابام اومد دنبالم😓الانم مامانم باهام قهره

ریده هم شد تو اعصابم...کوفتم شد ینی

چقدر بده پدر مادر انقدر کنترگر باشن که بچه ۲۳-۲۴ سالشون انقدر مجبور شه به مخفی کاری

مقصر اصلی صد در صد مادرته

بزرگترین شکوه ما در هرگز نیفتادن نیست، بلکه در برخاستن پس از هر بار سقوط است.
ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   soniya68  |  11 ساعت پیش