من یه کمکی میخواستم من کلاس نهم با یکی از فامیلامون رل شدم اابته دختری نیستم که اهل این چیزا باشم و نمیدوتم واقعن یهو چی اولین رلم بود خب اولش همه چیز خوب بود چ قول قرار هایی و چ خواستن هایی کم کم من وابسته شدم و عاشق بعد سه ماه بهونه کرد که مامانم فهمیده و دیگه باهم در ارتباط نباشیم منم قبول کردم سه روز بعد متوجه شدم که با یکی دیگه رل شده اونم دختری که همه باهاش بودن داغون شدم هر روز کارم گریه و زاری وبود قرص خواب مبخوردم و تا رفتیم دهم همسن هم بودیم دهم دوباره اومد گفت میخامت و اشتباه کردمو و جبران میکنم من احمقم از رو دوست داشتنم قبول کردم یک ماه نشد و که دوباره قضیه قبل و خیانت خلاصع کارش این شده بود و بر و بیاد و دوباره برگرده منم مثل احمقا هر دفعه حرفشو قبول کردم یعنی آدمی بود ک هزارتا دختر تو زندگیش بود بعد دخترایی بودن که با هزار نفر رل بودن بخاطز اونا همیشع منو ترکم میکرد تا الان که شده چهارسال یعنی دوازدعم ک من امسال کنکور دارم رشتمم تجربیه امسال بایکی رل شده و مامانش گفته بگیرتش خب تا الان باید کات میکرد ولی خب انگار وفادار شده بهش دارم دیونه میشم من چهارسال دویدم درستش کنم من چهارسال حرص خوردم الان ب یکی دیگه وفاداری رو یاد گرفته
ترجیحا بیشتر وقتا دلم تنگ میشه ولی خب دیگه نمیخوام برگرده تو زندگیمم چون واقعن دیگه نمیخوام یه ذخیره باشم شما جای من بودیی چیکار میکردید؟
این روزا اونقدر حالم خراب فقط گریه میکنم و میگم یعنی تموم شد
