اول خواستم زنگ بزنم ب شوهرم بگم حرفای ابجیشو ولی بعد پشیمون شدم ک اون اگ اجازه نمیداد ک جرئت.نمیکرد زنگ بزنه و اون حرفاروبزنه فقط هق زدم و سپردمشون ب خدا
استاتر چرا اینقد خودتو خار و خفیف کردی؟ طرف بهت میگه جن ده براش لقمه میگیری تازه بی محلی میکنه و نمیخوره. هر چی سرتون بیاد کمه آه اعصابم خراب شد. تو این دوره زمونه کی با خواهر شوهر و برادر شوهر میره خرید؟ من باشم همین بی‌شعور بازی هاشون رو بهانه میکنم و باهاشون قطع ارتباط میکنم شوهرت هم هر چقد دلش خواست داد بزنه بگو من با ینا نمیام حتی من بودم به همسر خواهر شوهرم هم تذکر میدادم بگه دخالت نکنه
در ادامه حرفه هام با شوهرت سعی کن صمیمی بشی
هر چقدر تو بدخلقی کنی اون به ما و خواهرش نزدیک تر میشه
بچه رو کم کم بهونه کن بگو زود بیا پیش بچه ، سعی کن وابسته به پدرش بار بیاریش
درضمن لزومی نداره وقتی با خانواده شما رابطه نداره ، با ایل و تبارش میری خرید
یکم عزت نفس داشته باش
با سیاست باش ، رفتم دستشویی گریه کردم یعنی چی؟؟؟ باید جلو شهرش میگفتی امان امان از زنت چطور باهاش سر میکنی.تا بفهمه توام بلدی گند بزنی به زندگیش
شوهرش
امضام 😔
خیلی حرصم گرفت شوهرت خیلی احمق و خاله زنکه اسی این چه خواهرشوهریه تو داری نوبره والا
همش تقصیر شوهرته پرروشون کرده
چقد شوهرت سس خله و اخلاقش گونه
خواهر شوهرشتم خدا بزنه تو کمرش مرتیکه چقد اخلاقش عنه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
17 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز