بچه ها من ۵ ماهه پیش همش شکمم درد میگرفت گفتن که شاید نافم افتاده و دکترا متوجه نمیشن
خلاصه زنداییم یه آدرس داد رفتیم خونه یه خانومی تا نافم رو برداره. اونجا از من خوشش اومد و شماره گرفت و دو روز بعد خواهره پسره زنگ زد به مامانم گفت که بیایم خونتون برا خواستگاری. ( ما خونه تعمیرات داشتیم و مامانم گف الان تعمیرات داریم ۲۰ روز دیگه تموم میشه و اون موقع بیاید) خواهرشم گفت پس اگه میشه بیرون از خونه قرار بزاریم تا پسر و دختر همو ببینن. مامانم قبول نکرد. خواهرشم گف پس ۲۰ روز دیگه خدمت میرسیم
بعد ۲۰ روز زنگ زد و ما هنوز خونمون درس نشده بود مامانم گف یماهه دیگه کاره خونه تموم میشه. خواهرشم گفت باشه اون موقع مزاحم میشیم
بعد یماه من رفتم گوشیه مامانمو چک کردم تو لیست تماسش دیدم که خواهرش زنگ زده و باهم چند دقیقه حرف زدن و بعد دو روز از اون تماسه خواهرش پیام داده که خانوم فلانی با دخترتون صحبت کردید که قصد ازدواج داره یا نه؟ بعدش مامانم جوابه پیامو نداده بوده و بهش زنگ زده بوده
همونجا تموم شد و دیگه هیچ خبری نشد. نمیدونم تلفنی چی حرف زدن مامانم چی گفته. از مامانمم نمیشه بپرسم که خیلی دعوا میکنه باهام
خیلی خانواده خوبی بودن حس میکنم. منم که اصلا خواستگار ندارم ۲۳ سالمه
الان ینی هیچ کاری نمیتونم کنم؟