ما عقدیم و.مادره من خیییلی دخالت میکنه. با شوهرمم اصلا خوب نیست، تا حالا فقط یه بار دعوتش کرده خونه اونم بعد از شش ماه. خلاصه که تصمیم گرفتیم زودتر بریم سر زندگیمون ولی شوهرم پولش به این زودی جور نبود برای همین گفت طلاهاتو بفروشیم تا فعلا کارمون حل شه من بعد برات میخرم باز.. ولی من الان بهم بر خورده، چرا باید چشمش دنبال طلایی باشه که ماله منه و حقه منه، یعنی اون رسما با اینکار به من ثابت کرد طلاهای عقدو برای خودش خریده نه من
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منو تو نداریم. طلا سرمایهی جفتتونه و باید برای زندگیتون هزینه بشه. ولی به نظرم صبر کنید پول جور شد خونه رهن کنین اما اگه میتونین خونه بخرین تو فروش طلا و خرید خونه شک نکنین
دختران شاد، زیباترین دختران هستند :) وقتی به تو خیانت میکنند، انگار بازوهایت را قطع کردهاند؛ میتوانی آنها را ببخشی اما نمیتوانی در آغوششان بگیری. تا زمانی که رفتار ما و تصمیمهای ما به کسی آسیب نمیزند، توضیحی به کسی بدهکار نیستیم.