کلا۳سالونیمه ازدواج کردیم اخلاق خانوادگیشون همینه محبت میکنن خوردخوراک میدم باهمه امامن دلم میخوادمستقل باشیم شوهرم به اجبارمیگه بایدبریم اونجا
مسافرت باهم نرفتیم خداروشکرهنوز البته یه روزه رفتیم
باشوهرم کلایه باررفتیم میافرت کربلااونجاهمممممشش به فکرخریدلباس برای خانواده خودش بود
بااینکه من حساسیت به خرج ندادم اماخیلی خیلی دلم شکست ومیشکنه هنوز