بچه ها رفته بودیم خونه دوست نامزدم
مامان و باباشو پسره بودن سگ خریده بود تو روستا
از این کوچیک خوشگلا
بعد نامزدم گفت بدش بمن گفت نه داداش
بعد من گفتم خیلی نازه گفت دوسش داری
گفتم آره گفت بردار ببرش کلی اصرار کرد گفت دیگه این مال توعه منم آوردمش بیاین عکسشو بزارم
البته اینم بگم نامزدم و دوستش پیش هم بودن تو عروسی
قبل اینکه بیان خاستگاری من پسره به نامزدم میگه از فلانی خیلی خوشم میاد میخام برم بگیرمش ینی من
دیگه نامزدم روش نشده بگه من میخامش بعدا اون زودتر اومد
حالا نامزدمم میگه چرا سگ و داد به تو دعوا انداخته 😐😐😐