خانوادم عادت دارن همه جا سرزده میرن
بعد چند سری سرزده اومدن خونه ی ما مثلا ساعت 12ظهر یهو میگن ما پشت دریم درو باز کنید بعد میشینن واسه ناهار
خانواده همسرم اصلا این شکلی نیست همیشه هماهنگ شده رفت و آمد میکنن
مثلا خانوادم یه سری اومده بودن پشت درو محکم میزند خیلی ببخشید ما وضع مناسبی نداشتیم شوهرمم اصلا خوشش نمیاد چند سری غیر مستقیم بهشون گفته ولی گوش نمیکنن
تا اینکه اون روز باز سر زده اومدن واسه ناهار شوهرمم خواب بود وقتی بیدار شد فهمید خیلی عصبی شد گفت من نمیام از اتاق بیرون تا ساعت 1ونیم ظهر بیرون نیومد منم دیگه گریم گرفته بود مامان بابامم ناراحت شدن رفتن
بخدا دیگه نمیدونم چیکار کنم هرچی بهشون میگم هماهنگ کنید اینطوری نشه گوش نمیکنن میگن خونخ بچمونم هماهنگ کردن میخواد مگه و دیگه ما نمیایم خونتون