سلام خانمها من شوهرم کارش قم هست ما قم زندگی میکنیم ما کلا دو تا بچه هستیم داداشم از لحاظ عقلی مشکل داره پدر مادرم جز من کسی رو ندارن شوهرم هم به خاطر شرایط من هم به خاطر شرایط کاری خودش که راضی نیست میگه فعلا هستم اگه برای شهرستان انتقالیم جور نشد یه نیسان میگیرم میرم از اینجا یه خونه ارثی پدریم شهرستان داشتم چند سال پیش فروختم که قم خونه بخرم متاسفانه خونه ها سندش مشکل دار بود اگه سند تک برگ میخواستم نیاز به پول زیاد داشتیم مجبور شدم شهر خودمون زمین بگیرم که بسازمش پدرم دید خونه ساختن سخته برامون با دو تا بچه مستاجری بهم پیشنهاد داد زمین رو بفروشه طبقه بالای خونشون بسازه شوهرمم مشکلی نداره راضیه
اون سری مشتری اومد ولی قبول نکرد مادرشوهرم بهم میگه خونا ساخته بشه خبری شوهرم کار رو ول میکنه من خیلی محترمانه بهش گفتم دنبال انتقالیه اصلا دوست ندارن که ما برگردیم چه جوری بهش بفهمونم تو کارم دخالت نکنن
مخلش نده مهم تصمیم تو و شوهرته
چند وقته پیش قرار بود بیاییم کار شوهرم بعدش جور نشد شهرستان میگه شما بیایین دخترمو افسردگی میگیره خواهرشوهرم دو تا بچه داره طلاق گرفته هر سری به بهونه حرم و جمکران میاد چند روز خونم میمونه دستورم میده روانیم میکنه
ول سما کار خودتون بکنین شوهرت که راضیه فقط نزار تحت تاثیر حرفای مادر شوهرت قرار بگیره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز