مادرشوهرم خیلی بام لجه 45سالشه خیلی جون و سرحال هست خودم ۳۰سالم هس شوهرم یکی یکدونه هست و سه تا خواهر مجرد داره عزیز در دونه مادرش هست با هم دوست بودیم خریت کردم باش عقد کردم مامانش براش دختر دایش رو در نظر داشته از بچگی خونشون پلاس بوده چون مامان نداره و با مادربزرگش زندگی میکنه ماتو عقد رفتیم پای طلاق درگیری و دعوا با خانوادم ولی نزاشتن جدا بشیم سه ماه هست بدون عروسی اومدم سر زندگیم طبقه بالا مادر شوهرم بابام جهاز مختصر داد چون قصد دارم جدا بشم از روزی اومدم تو خانواده همش تیکه و طعنه و بی محلی میکنن دیروز جشن گرفتن برا باباشون شوهرم منو به زور برد همه کادو دادن من دلخوشی از شوهرم ندارم هیچی ندادم خیلی بهشون اومد وتیکه بارونم کردن یه کادو باز کردن یه دست لباس ورزشی آدیداس اصل با مسخره هی گفتن از طرف خرزو خان و...خندیدن مادر شوهرم آخر شب استوری گذاشته عقده ای واسه پز کادوها رو داده لباس ورزشیا رو گذاشته صاحب کادو تک کرده تشکر رفتم دیدم مال دخترداییشه از عمد گذاشته من ببینم هزار بار گفته تو به پسرم نمیخوری اونا در و تخته بودنو مچ خوبی در میامدن میخواد منو حساس کنه نمیدونه دنبال فرصتم از زندگی پسر آشغالش برم بیرون