۶ سال پیش .. زندگی منو برد لب چشمه .. تشنه برگردوندم
و بزرگترا از چاله منو بردن تو چاه ..
چن ساله که خود واقعیم نیستم
همش نقش بازی کردم تا عادت کنم ..
دیگه نمیکشم .. نماز شب میخونم..
آرامش پیدا میکنم .. ولی وقتی میبینم
از همه طرف قفلم و هیچکس .. تاکید میکنم
هیچکس هیچ احدی .. پشتم نیست ..
بی پناه تر از قبل برمیگردم پیش خودش دوباره ..
من خیلی خیلی آدم آرومی بودم .. الان بیا ببین چجوری ام ..
۶ ساله دارم عذاب میکشم .... بس نیست؟