2777
2789

 من ۳۰ هفته باردارم و دوهفته پیش سر اینکه مامانم آمده بود تهران پیشم با بابام یه بحث و ناراحتی پیش آمد وبخاطر همون  مامانم برگشت شیراز 

منم بااینکه بارداری سختی رو دارم میگذرونم حاضر نیستم بخاطر بابام  برم خونه بابام بمونم و کلا از اولش هم رابطه خوبی باهم ندارشتیم 

و تصمیم گرفتم منم مثلاً داداشم که دیگه باهاش حرف نمیزنه منم باهاش قطع رابطه کنم 

اما امروز مامانم زنگ زده میگه روز پدر رو زنگ بزن بهش تبریک بگو من اصلا دلم نمی‌خواهد صداشو بشنوم ولی بخاطر مامانمم عصابم می‌ریزه به هم !!!

اگه کار منطقی به نظرتون میرسه بگید حداقل یکم از فکرش بیام بیرون 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

 عزیزم شاید شما حق داشته باشی ولی اینو  بدون پدر ها همیشه ته دلشون یک جوری دخترشونو دوست دارن که ادم باورش نمیشه بهش زنگ بزن ازکجا معلوم سال دیگه زنده باشن البته خدایی نکرده کینه رو بزار کنار 

عزیزم شاید شما حق داشته باشی ولی اینو بدون پدر ها همیشه ته دلشون یک جوری دخترشونو دوست دارن که ادم ...

از وقتی ازدواج کردم رفتارش باهام مهربونم شده تا قبل اون فقط تحقیر هاش رو یادمه 

از وقتی ازدواج کردم رفتارش باهام مهربونم شده تا قبل اون فقط تحقیر هاش رو یادمه

منم همینطور بودم باورت نمیشه همش حرف این بود که چرا من پسر نشدم همش دلشون پسر میخواست ومن همش باورم شده بوذ که منو دوست ندارن که روز عقدم دیذم داره گریه میکنه وقتی داشتن خطبه عقد میخوندن واقعا باورم شد دوستم داشته بعدم خداییش سنگ تموم گذاشت درعین نداری بی پولی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز