قضاوت کنین مهم نیست
مادرم خیلی منواذیت کرده
منم کاریش نداشتم کلا بهش چیزی نکفتم
زندگیمو کردم حالا اومدم چند روز خونه بابابزرگم (بابای بابام)
مامانمم اومده با بابام
خونه بابابزرگن ویلایی دو طبقه
چهار خواب
از بابام بدش میاد پیش اون نمیخوابه
یک اتاقم بابابزرگمه
یک اتاق من
یک اتاق خالی
اتاق خالی بهترم هست
شب میاد پیش من میگه تنها بخوابمبابات میاد سراغم
بااینکه من ازش متنفرم و نمیخوام پیشم باشه باهام حرف بزنه
میترسم بهش پرخاش کنم صبرم تموم بشه
نمیخوام پیشم باشه
نیست ارامش دارم
تاکی من باید ازت مراقبت کنم به عنوان بچه ات