حس میکنم شوهرم یه دختر شیطون و اجتماعی میخواسته
البته باهم دوست بودیم ولی منو انتخاب کرد چون احساس کرد اهل خیانت و دوست پسر نیستم و ازدواج با من واسش امنه.
ولی خب من دختر آروم و ساکت و غیراجتماعی هستم یعنی توی جمع اگه کسی سوالی نپرسه اصلا نمیتونم حرف بزنم، یعنی بود و نبودم تو جمع زیاد مهم نیست و به چشم نمیاد، اما شوهرم اینقدر اجتماعیه که تو هر جمعی جز نفراتیه که همیشه حرفی برای گفتن داره و خیلی سر و زبون داره.
معلومه بامن بهش خوش نمیگذره، اصلا پیشنهاد مسافرت رفتن یا بیرون رفتن با منو نمیده حس میکنم واسش چذاب نیس، اما برای مسافرت یا بیرون رفتن با خواهر برادراش یا دوستاش همیییشه حاضر و آماده ست.
اعتماد بنفسم خیلی پایین اومده که چرا شوهرم هیچ ذوقی برای بامن بودن نداره.