من همسرم کل زندگیش فروخت تا تونستیم خونه بخریم
بعد خالم گفت وای معلوم نیست پسر 27 ساله پول از کجا آورده خریده😑😑😑😑😑 حتی امد خونمون به شوهرم گفت چطور تونستی بخری 🫤🫤🫤 پول از کجا آوردی
بعد ماشین مون فروختیم و یه زنجیر و انگشتر طلا شوهرم هم فروختیم تونستیم با رفیقش یه باشگاه بزنن باشگاه هم اجارس و شکر خدا ❤️ رفت همه جا گفته آره پسر مرغ تو یخچالش باباش و بابای نازنین براش میخرن🫤💔
حالا فردا شب همه خاله هام و دایی هام دعوت کردیم بجز ایشون شوهرمم کلا همیشه میگه هرکار که میدونی باعث آرامشت میشه انجام بده میدونی خوشت نمیاد دعوتش نکن
بعد حالا اون خاله هام زنگ ایشون زدن که آره ما فردا شب فلان جا دعوتیم
🫤بعد اون خانمم زنگ زده گلگلی کرده مامانمم گفته خب من میخواستم زنگت بزنم بیای🫤😅😂 اونم گفته نه شماها دیشب به همه زنگ زدید الا من بعد ما رو بلاک کرده
مامانم هم از ساعت 11 هی زنگ من میزنه و دعوام میکن🫤 واقعا آب شدم جلوی شوهرم