تاپیکام هست دوهفته پیش طلای مامانمو توکوچه ازش دزدیدن
بعد دوهفته خوب نشده
مامانم آب شده
دردش اصلا طلاهاش نیست
از گذشته هر چی ک براش پیش اومده و بخاطر رودروایسی و نتونسته ازخودش دفاع کنه داره همه رو مرور میکنه
چون دزد طلاهاشم با زبون نرم ازش طلاشو گرفته وجودشو دوست برادرم معرفی کرده
حالا مامانم انگارزخم دوباره اش سرباز کرده
همش میگ من سادگی کردم من و رودروایسی گیرکردم
چیکارکنم کجا ببرمش
خودم باردارم همش خواب بدمیببنم
مامانم غذا نمیخوره بیرون نمیره
ازاین شوک بیرون نمیاد
توروخدا قسمتون میدم براش دعاکنید
من جز مامانم کسی ندارم