2777
2789

شاید یه سال و نیم شده باشه که به خودم اومدم و دیدم دیگه از چیزی لذت نمیبرم

دیگه تلاش نمیکنم وزن کم کنم

دیگه نمیرم ارایشگاه و اصلاح نمیکنم

دیگه نمیخوام تو نظر مردم ادم با سطح بالایی باشم

دیگه اتاقمو تمیز نکردم

دیگه اهنگ گوش نکردم

دیگه فیلم ندیدم

دیگه درس نخوندم

دیگه برام مهم نبود که هر دو هفته یه بار حموم برم

دیگه برام مهم نبود که شاید یه ماه شده که مسواک نزنم

دیگه برام هیچی مهم نبود


تقریبا یه سال و نیمه استرس و اضطراب و نشخوار فکری منو به جنون رسونده

استرس و اضطراب بهم میگرن عصبی داد

استرس و اضطراب موهامو ازم گرفت

استرس و اضطراب بهم زخم معده داد

استرس و اضطراب بهم خون ریزی روده و کولیت اولستراتیو داد


ولی میدونین چیه؟

امشب که بعد یه سال و نیم با خانواده مطرح کردم که میخوام برم پیش روان پزشک تعجب کرده بودن

عصبی شدن که مگه چی کم داری؟ میخوای مارو بدنام کنی؟

میدونین اونا حتی متوجه تغییرات من نشده بودن

خانواده من بزرگترین دشمن روح و روان من بودن

اگه اونا نبودن من هیچ وقت به این جا نمیرسیدم

متاسفانه 

اوضاع بد اقتصادی 

درگیری های فکری 

و خیلی چیزهای دیگه 

باعث میشه 

زندگی ها اینجوری بشه 

نگران نباش دوست من 

همه همین هستیم 

کلا رد دادم‌پس زیاد جدی نگیر‌

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

☹️ درکت میکنم عزیزدلم احتمالا شهرتون کوچیکه اره؟ امان از دست تفکر قدیمی خانواده امان 

اگر راضی نشدن بری پیش روانپزشک میتونی بیای تهران ؟ یا مثلا از اسنپ دکتر غیرحضوری وقت بگیری ؟ یا اینکه به یک فرد امین تو‌ خانواده بگو و با اون برو 

میفهممت و امشب منم چقدر گریه کردم و از بی کسیم ب خدا پناه بردم، و شاید اگر خانوادت حداقل بهت گوش میدادن و بهت حق میدادن قبولت میکردن اصلا نیاز ب روانپزشک هم نداشتی

تو بنا به تشخیص و نیاز خودت برو حتما حتی اگر شده نگی به اونا

میرم . حتما میرم . ولی دردم گرفت وقتی دیدم دختر شادشون که کلی انگیزه داشت برای زندگی جلوی چشمشون نابود شد و اوما حتی متوجه نشدن . روزایی و پشت سر گذاشتم و دارم میذارم که شاید تقصیر من نبود اتفاقاتش ولی اگه این خانواده خانواده من نبودن می‌تونستم جلوی بقیه وایسم و از خودم دفاع کنم.ولی اژ ترس همین خانواده ریختم نو خودم و نابود شدم


میرم . حتما میرم . ولی دردم گرفت وقتی دیدم دختر شادشون که کلی انگیزه داشت برای زندگی جلوی چشمشون ناب ...

چی بهت شوک وارد کرده و از یه جا ب بعد دیگه تسلیم شدی حتی تسلیم درد؟ 

متاسفانه اوضاع بد اقتصادی درگیری های فکری و خیلی چیزهای دیگه باعث میشه زندگی ها اینجوری بشه نگران نب ...

ولی من نه وضع مالی بدی داشتم نه درگیر زندگی بودم . منو این خانواده نابود کردن . من قربانی این خانواده شدم . من ار ترس اینکه خانواده از مشکلاتم خبر دار نشن وقتی بهم اسیب رسوندن لال مونی گرفتم.وقتی فیلم خصوصیم که توش راجب مشکلاتم حرف میزدم دست یع سری یه اصطلاح دوست افتاد جای طلبکار بودن التماسشون کردم که به خانوادم نرسوننش تا اونا نفهمن .من خیلی مراعات کردم تا اونا خودشونو بالا ببینن ولی اونا منو نابود کرذن

میرم . حتما میرم . ولی دردم گرفت وقتی دیدم دختر شادشون که کلی انگیزه داشت برای زندگی جلوی چشمشون ناب ...

داستان منم خیلی شبیه به شماست من الان ازدواج کردمو یه بچه دارم ولی هنوز به این مسئله فکر میکنم که اگر اینا خانواده ی من نبودن ولی متاسفانه باید به پذیرش رسید ببین ممکنه از دل همین خانواده و شرایط قراره تو یه تغییری کنی بنظرم اول برو روانشناس باهاش حرف بزن بعد اگه گفت نیازه برو روانپزشک

آخای خب اینکه خوب نیست اگر زودتر میرفتی درمان میشدی بهتر بود همه اینا از افسردگی فراگیر میاد و باعث این همه ترسو بی انگیزگی میشه خیلیا این مشکل و دارن هرجور شده اصلا بهشون روبرو پیشه یه روانپزشک خوب همه اینا رومطرح کن دقیق باچند نمونه دارو طی یه مدت کوتاه از این روبه اون روت میکنه

آقا هستم،روانشناسی، کلید درک عمیق انسان‌ها و احساسات.

☹️ درکت میکنم عزیزدلم احتمالا شهرتون کوچیکه اره؟ امان از دست تفکر قدیمی خانواده امان اگر راضی نشدن ب ...

من سن کمی ندارم ولی به قول معروف زندانی شدم تو خونه . از بچگی محدود بودم. جز دعوا و خیانت چیزی ندیدم .اجازه حرف زدن توس جمع بهم نمیدادن ولی تلاش کردم .بلند شدم

خودمو ساختم . درس خوندم داشتم اوج میگرفتم ولی بخاطر اتفاقی که برام افتاد پر پروازم چیده شد . من میتونستم با اون قضیه کنار بیام .ولی بخاطر اینکه اگه پدرم میفهمید خونمو می‌ریخت با اینکه من بی تقصیر بودم ریختم تو خودم و نابود شدم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792