داستان دختری که دوسش دارم((محکومم به فراموشیش🙂🩶))

گرفتاریای خودم کم بود، حالا باید تا خود صبح حرص اینو بخورم که چرا یه آدم همه چی تموم، شده یه آدم کثیف بی همه چیز.

بخاطر دختری که آدم حسابش نکرد

آدم زشته بی احترامی حرف بزنه بخدا  

اون پسر که نمیدونسته همچین چیزی پیش مییاد 

تو سایت باید با احترام حرف زد تا زمانی که بی احترامی ندیدی گلم

بنظرم شما باید روی خودتون کار کنید و احساس ارزشمندی بیشتری  به خودتون بدین پدرتون صلاح شما خواسته مدام روزانه با خودتون تکرار کنید من لیاقت بهترین ازدواجو دارم  چرا چون ارزشمندم اینو همش بنوسیدید و به خودتون بگید  ان‌شاءالله بهترین ها رو خداوند به زندگیتون عطا کنه موفق باشد

پسر قوی شبا توی سایت منتظرتم ببینم چقدر پیشرفت کردی💥

شاید نظرم برخلاف بقیه باشه ولی من میگم این عشق شما ارزش جنگیدن هنوز داره 

یه بار دبکه بهش پیام بده 

شاید ابن ۴ ماه فاصله تغییراتی تو اون ایجاد کرده 

جوری بجنگ که این اما اگرها برات حل بشن 

اگر نه شد دلت نسوزه 

بگی تلاشمو کردم 

اگر اره شد هم که عالی

من معتقدم دختره دوستت داشته 

ولی چون خودتون و خیلی مشتاق نشون دادید خانواده اش شرط های سنگین گذاشتن و مطمئن بودن قبول میکنید و وصلت سر میگیره

درسته... حق با توئه. ولی پیام آخرشو ک خوندم با همه این اوصاف هنوزهم نمیتونه با قضیه کنار بیاد آتیشم زد.... من واقعا خواهرانه گفتم.... شانس آورد دم دستم نبود وگرنه ی چکء لگدی چیزی هم میخورد....

راه حل پدرش هم گرچه خیلی بد بوده واسه تموم کردن این قضایا و نجات پسرش علی تنها راه حلی بوده ک اسی جلو پای خانواده ش گذاشته...آخه بچه اینقد زبون نفهم....

تو این چهارماه چقدر بلا سر خودت اوردی بنظرم ظرفیتت پایین بوده وگرنه چرا مشروب و اعتیاد و...قرار بوده هر وقت زندگی بر وفق مرادت نشه معتاد شی؟ بنظرم اینقدر به خودت حق نده یکم کارای خودتم ارزیابی کن افسرده و ناراحت باشی حق داری ولی اینکارایی که کردی اصلا طبیعی نیست شاید اون دختره هم اینا رو حس کرده و بنظرش قابل اتکا نبودی

ذاتت بد نیس، میدونم، ولی میخوای با خودت لج کنی، تورو خدا مراقب خودت باش، خواهرانه ازت میخوام، بخدا نگران شدم برات.

من یه دخترم، دخترا احساساتی تر از پسران، ولی هیچوقت همچین کاری ک شما کردی رو بخاطر هیچکس نمیکنم

اول از همه قول بده کم‌کم برگردی به زندگی سالمت...یهویی برای برگشتن به بدنت آسیب نزنی

دومش اینکه دیگه نباید بری ببینیش...بعدم برگرد شهر خودتون و دیگه حتی پاتو یک کیلومتری اون قسمت از کشور نذار خب!

کم کم به خودت میای میفهمی اون اینقدرا که تو بهش ارزش دادی ارزشمند نبود...همینه اعتماد به نفسشو توی رابطه بردی بالا و اون خودشو دست بالا میگیره...

کارما میزنه...کارما یک جوری یک جایی میزنه طرف می‌فهمه از کجا خورده

چطور اون دختر میگفت هر چی خانوادم بگن اونا منو بزرگ کردن زحمتمو کشیدن نمیتونم رو حرفشون حرف بزنم شما هم میگفتی مگه پدر مادر من منو از جوب پیدا کردن اونا هم تا الان زحمت منو کشیدن منم رو حرفشون حرف نمیزنم تو اصلا پشت خانوادت نبودی واسه همین اونا هم دور برداشتن فک کردن خبریه...

به خاطر یه آدم مریض دل خانوادتو شکستی برگرد و حلالیت بطلب و همه چی رو مثل قبل کن

این ۴ ماه فاصله شاید حلال خیلی چیزا بوده دوباره بهش زنگ بزن