کسی که این حرفو میزنه عشق و علاقهای نداشته پس من چطور قبول کردم تهرانو ول کنم بیام توی شهرستانی زندگی کنم چه جور قبول کردم ۶۰۰ میلیون هزینه تعهد بدم چطور قبول کردم که تو شهرمون زندگی کنم ولی اون چیکار کرد
برگشت گفتش که من هرچی خونوادم بگم یک کلمه رو حرف اونا نمیتونم حرف بزنم اونا منو بزرگم کردن و براشون من احترام قائلم خب من نگفته بودم بهشون بی احترامی کن مگه نگفته بودم کاری گفتم فقط صبر کن تا درست کنیم
حالا بعد از گذشتن چهار ماه به این نتیجه رسیدم که احتمالاً اون دختر منو دوست نداشته که اگر دوست داشت یکم صبر میکرد یکم تلاش میکرد به هم برسیم نه اینکه تموم کنه و بره و عین خیالش نباشه
منم بعد این چهار ماه تصمیم گرفتم که تو راه کثیفی که افتادمو بزارم کنار و دیگه نه مشروب بخورم و عرق بخورم نه سیگار گل میکشم همه چیزو بزارم کنار و کم کم سعی کنم به زندگی قبلیم برگردم