تو محیط دانشگاه گیر افتادم
شما فکر کن همش از خوابگاه بری دانشگاه دوباره برگردی خوابگاه شبیه زندون میمونه
شهرش هم کوچیکه هیچ جای خاصی نداره بری بگردی حال و هوات عوض شه مگر اینکه دوستای باحالی داشته باشه که به خاطر وجود اونا بهت خوش بگذره
خب نه اینکه دوستی نداشته باشم هستن ولی خب اینجوری نیست که همش پیش هم باشیم همش بریم بیرون
اینکه بقیه بچهها رو هم میبینم همش بیرونن همش کافه و رستورانن و... بیشتر باعث میشه حس کنم خیلی زندگی کسلکننده شده برام
واقعا احساس زندانی شدن تو این دانشگاه رو دارم دیگه حالم بهم میخوره از این محیط