تا میام خونه روستامون سریع میگه من میرم پیش دومادمون یا مادرم یا کسی دیگه بعد میگم باشه اشکالی ندارد فقط یه لحظه بچه رو بگیر وسایلا رو بزارم خب تا کارامو بکنم حداقلش نیم ساعتی کار میبره دیگه ،بعد بهم برگشته میگه ها تو الان میدونی من میخوام برم پیش فلانی از عمد داری طولش میدی نمیدونم منظورش از این حرفا چیه یه دفعه سر همین حرفا بحث طلاق رو پیش آوردم گفتم نمیتونم این مزخرفاتتو تحمل کنم یا دیگه بهم میگه ها دختر خاله ام تصادف کرده از ترس تو جرات ندارم برم بیمارستان حالا جالب این جاست اون چند روز هر روز رو میرفت تا شب پیش خاله اش تو بیمارستان میموند