بارداری اولم تا چهار پنج ماه چیزی نمیخوردم فقط یخمک.. شوهرمم عین احمقا هرهفته میگفت بریم خونه بابام.. هرچی میذاشتن سر سفره عوق میزدم بعد چندوقت پدرشوهرم باهام حرف نمیزد منو میدید اخم میکرد.. از مادرشوهرم پرسیدم چیزی شده گفت ناراحته میگه عروس ناز میکنه هرچی میذاریم سرسفره کلاس میذاره نمیخوره.. گفتم یعنی شما نمیدونید ویار اینا رو.. گفت نه والا هفت تا زاییدم از این چیزا نداشتم.. بخدا اینقدر اذیتم کردن.. هرچی شد گفتن ناز میکنه خدا نگذره ازشون.. ادم اینقدر پست و حقیر
ویار به شوهرم و خونه م با اومدن اسم شوهرمم استفراغ میکردم بعد ۴ماه رفتم خونه بیچاره دم در منتظرم بود تا دیدمش جلو روش بالا آوردم بچم پسر بود از پسرا متنفررررر بودم دختر بود از دخترا متنفررررر بودم کلا تو بارداریام از آدمیزاد جماعت بدم میاد انگار بدهکارمن و من طلبکارشونم
برنج‌خام . عاشق برنج خام بودم .
سلام اسی
کانال آموزش خیاطی بصورت کاملا رایگان
هزینه صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان
همراه با گروه رفع اشکال خیاطی
با کلی ایده و ترفند و نکته
تا خیاطها و علاقمندان به خیاطی و هنر بتونن استفاده کنن
لینگ کانال امضامه
لینگ باز نشد درخواست دوستی بدین اونجا لینگ بفرستم
کسی نیس مارو حامله کنه ببینیم ویار چیه☺️☺️☺️
من از سینک روشویی بدم میومد ،میدیدم عق میزدم ،
سر بارداری اولم از بوی سفره خونمون متنفرررررر بودم
سر بارداری دومم از شیر به طرز وحشتناکی حالم بهم میخورد، در تمام طول بارداریم یه لیوان شیر هم نخوردم.
جوری ازش بدم میومد که حتی اگه کسی جلوم از شیر حرف میزد، بالا می آوردم
ولی تو هیچ کدوم از حاملگی هام هوس چیزی نکردم🥲
همه پیانو رو نخوندم من برای دخترم
سیب میخاستم یه سیب سبز باشه نه ترش باشه نه شیرین نه آب دار باید یجور خاصی می‌رود از اینا که گاز میزدی دهنت پر آب بشه!!!
چقد بنده خدا شوهرمو فرستادم بگیره میگرفت تا چند روز مورد پسندم نبود!!!
آخر سر هم از روز بازار ازین میوه ها که میزان تو سبد یکم لک دارن و واسه لواشک و مربا می فروشن بدونه برداشتم همین طوری نشسته خوردمش دیگه سیب نخواستم که نخواستم
الان بعد پنج سال هنوز علاقه ای به سیب ندارم
واسه پسرم هم بوی قلیون وای میمردم براش کافه قلیون میکشیدن منم میرفتم نزدیک کافه اصلا یه وضعی بود ها
سرکه ی ترشی آلبالو رو تیلیت میکردم
من از اینستاگرام بدم میومد تا باز میکردم حالم بده میشد
کاپ افتخاری بدترین و عجیب ترین ویار تقدیم میشه به خودم :
من سر بارداری اولم , از انگشتر و لوازم آرایش بدم میومد
ینی لوازم آرایش میدیدم یا انگشتر دست کسی میدیدم بالا میاوردم
سر بارداری دومم ، از ماشین لباسشویی مون حالم به هم میخورد
ینی میرفتم آشپزخونه نگاه به لباسشویی میکردم بالا میاوردم
بعد جالبیش اینکه تا دو سه ماه بعد از زایمانمم این حالتها ادامه داشت تا وقتی که هورمون بتا کامل از بدنم بره بیرون
دیگه بوی غذا و انواع بوهای مختلف بماند که از همه بوها بدم میومد و همه چیز در نظرم بدبو بود
