خواهر شوهر زنگ زد بهم که یه خواهشی داشتم ازت که برای روز پدر می خوایم بریم سرخاک دامادشون که تازه فوت شده حلوای هویج درست می کنی ببریم ..گفت هزینه ش رو هم می دم ،منم گفتم باشه درست می کنم ونیاز نیست شما هزینه بدین یهو جو گیر شدم گفتم همچین گفتی یه خواهی دارم فکر کردم چه کاری می خوام انجام بدم ..حلوا درست کردن چیزی نیست ..اونم گفت نه بالاخره زحمته دیگه ..خلاصه اینگونه جو گیر می شوم و زحمت خودم رو هم خراب می کنم...خانواده شوهرم از اونا هستن که به لیوان آب بدن به کسی سال ها منت می دارن ..