بله ما ۳ سال موندیم ببین عنایت کردند اونم بخاطر مادرم مجبورا
ولی از چشم هاشون نخواستن می‌بارید مخصوصا مادربزرگم
مادربزرگم یه نگاه عجیبی داشت چشماش به ما
فقط تروخدا سمت عشق عاشقی اینا تا وقتی اوضاعت خوب نشده نرو
کار کن به مدت قید هر چیزی رو بزن فقط درآمد جمع کن و مستقل بشید
مدام با خدا راز نیاز کن و یک لحظه از یادش غافل نشو به فکر آبروی خودت و مادرت خیلی باش.
میبینی که نتیجه میده و انشالله کلی پیشرفت میکنی
ازخانواده مادری متنفرم
تاپیک اخر منو بخونید
بفهمید هر کسی خانوادش بی احترامش کردن همه بی احترامش میکنن😞
مرسی از دعا خیرت عزیزدلم
ان شاء الله درست هست گلم نوشتن و گفتنش 🌸
نه عزیزم خدا بخواد همیشه آبروی همه حفظ بشه آبروی ماهم همینطور
دعا کنید خونه اجاره کنیم قیمت خوب و در حد توان و کار پیدا کنیم خوب و درآمد خوب لطفاً دریغ نکنید دعاتون رو
مرسی از لطف و محبتتون
آخی عزیزم
میدونم خیلی سخته
پدربزرگ منم دختر داییمو بیشتر از من دوست داشت
وقتی بچه بودیم به وضوح حس میکردم منو زیاد دوست نداره خیلی دلم می‌شکست
چون دختر داییم نوه پسریش بود و من نوه دختری
به خاطر همین فرق میذاشت
