توی نوزده سالگی کسی هست جدا شده ایندش چیشد
تونستین دوباره زندگیتونو بسازین
باز شریک زندگی خوب پیدا کردین مجرد بود یا شرایطش مشابه شما
قلبم داره می ترکه خیلی بی محبتی دیدم طوری که اعتماد به نفس هم ندارم گاهی از خودم بدم میاد
نه من دوسش داشتم نه اون
اون به حرف مادرش اومد جلو من ۱۳سالم بود سرم گرم درس و مدرسه کلاس ششم بودم خانوادم گفتن گفتم نه گریه کردم گفتم میخوام درس بخونم شوهر نمیخوام گفت ما شرطمون اینه بزاره درس بخونی و فلان و قانعم کردن اما ته دلم نمیخواستمش 💔اصلا دوستش نداشتم دعا میکردم آزمایش منفی بشه نشد💔اختیار نداشتم از بزرگا میترسیدم 💔هروقت چیزی میگفتم بهم میگفتن جواب عمتو چی بدیم مگه مارو مسخره گرفتی
من دوستش نداشتم ولی بعد ازدواج دیگه به اجبار پذیرفتم و بهش وابسته شدم فقط اما دو سال نه روزم روز بود نه شبم شب 💔قشنگ توی جهنم میسوختم انواع توهین تحقیر کتک خیانت و خانوادش هم پشتش بودن هرروز زنگ میزدن تهدید میکردن باید بچه بیاری نیاری زن دوم میریم میگیریم پژمرده شدم با این وجود درس میخوندم ولی نمیزاشت کتابمو پاره کرد
فقط خدا میدونه چقدر عذاب کشیدم الان همه دوستام دارن یکی یکی ازدواج میکنن و بعضیا بچه دار شدن بعضیا کنکور قبول شدن و عقد کردن اما من چی 💔سهم من از این زندگی چیزی جز عذاب کشیدنم بود مگه؟
باز پشت موندم تا جبران اون سالهایی که نزاشت بخونم،بخونم
قلبم گرفته چقدر باید خودمو امیدواری بدم چقدر باید صبر داشته باشم چقدر باید قوی باشم بعد یکسال روانم تازه بهتر شد دوست ندارم خبر ازدواج دوستامو بشنوم💔