تقدیم به تمام بانوانی که نمی تونن مادر بشن
در عمق چشمان ترش اندوه جاری است
با خندههایش در پی انکار درد است
میخندد اما توی قاموس غزلها
معنای چشمِ تر، همان اقرار درد است
بانوی شاد قصه هایم غصه ها را
کز کرده در تنهائیش هی میشمارد
با آنکه میداند دلیل غصه اش را
او همچنان زن بودنش را دوست دارد
بین دوراهی در دلش ترس است و تردید
زن بودن و مادر شدن حسی عجیب است
حس میکند این دل شکستن های آرام
یعنی که از مادر شدنها بی نصیب است
با اشکهایش جای مرهم روی این زخم
اندوه بر اندوه دیگر میگذارد
پشت حصار حسرت این آرزویش
بر روی زانوی غمش سر میگذارد
🧡
بانوی شاد قصه هاشب را رها کن
بگذار لبخند لبت معنا بگیرد
این پیله ی تنهائیت را پاره تر کن
تا زندگی در زنده بودن پا بگیرد
گاهی برای زندگی این عشق کافی است
کافی است بر زن بودنت مغرور باشی
مادر شدن یک اتفاق بینظیر است
اما نباید اینچنین مجبور باشی
تا آخر این قصه کلی راه باقی است
زین پس رها کن از وجودت خستگی را
زن بودن و مادر شدن زیباست اما
از فکر و ذهنت پاک کن وابستگی را
زن میتواند تا ابد یک زن بماند
مانا کند یک زندگی را عاشقانه
بی آنکه مادر باشد آری میتواند
جاری کند احساس پاک مادرانه
بانوی من، این قصه را زیباترش کن
من در تو میبینم که آری میتوانی
یک اتفاق سبز در حال ظهور است
کافی است با زن بودنت جاری بمانی
#غزلبانو