تو یه ساختمونم شش ماهمه تو این شش ماه مادرشوهر و‌خونواده شوهر یه بار نگفتن مردی زنده ای شوعرمم نه اعتراضی نه چیزی با دختراش غذاهایی میزارن بوی پیاز تا بالا میاد یه بار تعارفم نمیکنن من هر چی میذاشتم شوهرم سریع میبردش پایین
توام دیگه نبر
هیچی هم به شوهرت نگو
حسودن
فقط دعا کن موقع دنیا اومدن بچه هم کاری بهت نداشته باشن
وای که بعدا دخالتا و نظر دادناشون چقدر اعصاب مادر رو بهم میریزه
فرهنگ ندارن
وگرنه رعایت میکردن
حتما نوه ی اول نیست
اصلاً نه ناراحت باش نه انتظار جوری هم غذابپزکه اندازه همسرت بمونه نه بیشترفکرکن همسایه اتن همین
غصه نخور.برا خیلیا اینجوریه.بنظرم اتفاقا اینجور خوبه تکلیفت باهاشون مشخصه.وقتی کسی محبت نمیکنه انتظار محبتم نباید داشته باشه..تو هم تو موقعیتایی ک پیش میاد مثل خودشون باش
هعی
توم براشون نبر و اصلا نایده بگیرشون
منم ازشون ناراحتم. چقدر دلم میخواست یکی برام حلوا و کاچی درست کنه. هر وقت یادم میفته اشکم درمیاد. من سزارین بودم.
وقتی صبحتی نمیکنی اونام متوجه نمیشن عزیزم هروقت حالتو پرسیدن بگو خوب نیستم ویار شدید دارم نمیتونم غذا بپزم
تو هم پررو باش وقتی شوهرت اومد بگو بوی فلان غذا اومد هوس کردم بره به مادرش بگه برات درست کنه یا بگو ببرت رستوران. خرجش زیاد شه شاید به خانواده اش بگه هوای زن باردارش رو داشته باشن.
چه جالب ... منم باردارم دقیقا شرایطم همینه .... تازه جاریمو که تازه عروسه دعوت میکنه یه بوی غذایی میپیچه اما منو نمیگه ..یا مثلا واسه اونا آجیل و میوه گذاشته وقتی صدای پای منو میشنوه سریع میدوه آجیل و میوه هارو برمیداره میبره اشپزخونه اصلا نمیفهمم فازش چیه ...بااینکه چیزی جزاحترام از من ندیدن ..تو این چند ماه هم فقط دخالت کرده دریغ از یه کمک کوچولو
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز