نمیدونم واقعأ از خوب بودن زیادشه یا از احمق بودنشه یا واسه اینه ک شوهر منو دوست نداره شوهرم اسمأ تو کار با باباش شریکه ولی رسمأ شراکتی نیست حتی ماه ب ماه ول میکنه میره شهرستان شوهرم کار میکنه پول میفرسته براشون از اینور شوهرم همه پولاشو میبره خونه مادرش هیچ حساب کتابی ندارن خواهر شوهرم ک مطلقس باهاشون زندگی میکنه و خرجشو میدن ک هیچ برادر شوهرمم میاد گونی گونی وسایل و مواد خوراکی جمع میکنن میبرن امشب شام اونجا بودیم انگار داشتم گوشت تنمو میخوردم اعصابم خراب دارم دیوونه میشم چون ما اول زندگیمونه و واقعأ مستأجریم ماشینمون مدل پایینه ی زندگیه ساده داریم ک باید ارتقاش بدیم بااین وضعیت هیچوقت ب هیچ جا نمیرسیم