مادر شوهرم توهمی و اینا هم نبود ..میگفتن دو سه روز هی صداش بلند میگفت چرا اینا نمیرن چرا دارن نگام میکنن پاشید برید دیگه وقتی تنها بود بعد دو روز هم فوت شد
لحظه مرگشم خیلی ترسیده بود معذرت بنده خدا خودشو خیس کرده بود 💔
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ته قلبم انگار یه استخر غمه.ماههاست کسی استفادهش نکرده،آبش راکده،روش پر از برگه، شمشادای دورش زرد شدن،گلدونای اطرافش خشک شدن،آبش کم کم داره بو میگیره.نفس عمیق که میکشم یه موج کوچیک روی سطح آب پدیدار میشه ولی انگار نه انگار.خورشید داره غروب میکنه،کلاغها سر صنوبرها دارن گریه میکنن🍂🖤
موقع مرگ همه خودشونو خیس میکنن چون وقتی میمیری تمام ماهیچه هات شل میشه و ادرار خارج میشه
کاش اینقدر خود تحقیر نباشیم❤️🇮🇷💪. توی بحث ها هرجا دیدی جوابتو ندادم بدون به یاد مَثَل «نرود میخ آهنین در سنگ» افتادم و دیگه خودمو خودتو اذیت نمیکنم. 🫒🇵🇸🕊️