مادرشوهرم از محرم مریض خونه خوابیده بااینکه تماممخارج زندگیشون باهمسرم اما این زنگ های وقت وبی وقت خواهراش خسته ام کرده بود با برادرش صحبت کردم گفتم تصمیم قطعی برای طلاق گرفتم.اونم باخواهراش صحبت کرد پاشون فعلا کوتاه کردن توهم بهتر با کسی که شوهرت حرف شنوی داره صحبت کنی
بگو هفته ای چهار بار برو ،کم کم سه بارش کن ....
اینجوری از عادت درمیاد
اره مخصوصا که یه خواهر شوهر هفت ساله دارم از قبل باباشم وابستگی شدید به شوهرم داشت یجا که بودیم کلا خونه من بغل شوهرم بود با شوهرم صحبت میکردم از حسادت گریه میکرد.
یبار بهم گفت نیای جدامیشیم ولی من واقعا جدایی رو به زندگی با یه مرد رفیق باز بچه ننه که نمیتونه یه مستاقل حتی برا زنش بگیره رو ترجیح میدم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
13 ثانیه پیش
14 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز