2777
2789
عنوان

نمیدونم واقعا با این شوهرم چیکار کنم دیگه

| مشاهده متن کامل بحث + 110897 بازدید | 742 پست

بگو من چند روز می‌خوام برم خونه مامانم بمونم تا مادربزرگ رو پاک کنی 

مادرشوهر هم که زحمتی نداده شبا می‌خوابه می‌ره 

می‌دونم سخته و لج کرده ولی به این که بیاین خونه خودتون باشی می ارزه

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

اول نمیدونم تاپیک راست هست یا نه اگر واقعا رایت میگی:

شمام واقعا بچه هستی و از اون بدتر رفتی با یه بچه ازدواج کردی 

دوم اصلا شجاعتی نداری و یه فرد کاملا ترسو هستی و هنوز مستقل عقلی نرسیدی که بتونی به تنهایی مشکلت رو حل بکنی 


بازم من نشستم اکثر پیاما خوندم خیلی ها راه حل دادن اما بازم شما حرف خودت رو میزنی اول با خودش صحبت کن اگر سر حرف اومد که فبها اگر نه با اون ۲نفر مادر و مادر بزرگش صحیت کن با خوبی یه جوری غیر مستقیم بفهمون بهشون که زیادی خوردن و لنگر انداختن حتی اگر ناراحت بشن ،نمیشه که اونا خوش باشند شما کنیزشون باشی در اخرم نشد بلند بشو برو خونه پدر و مادرت 


و در اخرم بگم ۳ماه شوهرت بهت نزدیکی نکرده  و قطعا چند وقتم قبل زایمان نزدیکی نداشتین ،سوال برات نشده اون نیازش از کجا برطرف میکنه ؟ 

من يك كامنت گذاشتم٢ نفر مثل شما گفتن ماهم..بقيه هم مثل من براشون غير قابل باور هست..كلي لايك شده كام ...

ما که از اول قرارنبود بریم اونجا زندگی کنیم.هرکس خودش با شرایطش به نحوی کنار میاد یامجبور به تحمل میشه حالابخاطربچش یا ترس آبرو یا دوس داشتن.شاید منم اگه این شرایط برام پیش نمیومد مثل شما برام عجیب بود و میگفتم من عمرا این کارو بکنم.منم ۲۲ سالمه بچه همین دوره زمونم😂

دقیقا مثل شوهر من دوسال زیر خونه مادرش بودم توی یه اتاق هیچوقت راضی نبود,جدا بشیم ,آخرش من قهر کردم  و رفتم مجبور شد خونه بگیره ,اونم چه خونه ای نمور و یه خونه بدرد نخور ,میگفت تو منو از مادرم جدا کردی ,خانوادش ,خیلی عذابم میدادن  توی هیچ کاری راحت نبودم ,غذای درست و حسابی هم نمیخوردم ,جدا شدیم بهر حال ولی این دیگه اصلا خونه بهتری برام کرایه نکرد ولی ,فقط دلم خوش بود خونه خودمه و راحتم حاضر بودم هر کاری میکنه فقط اونجا نمونم و برم خونه خودم ,بعد از جدا شدن نه خرجی بهم داد نه کاری بمن داشت و نه محبتی البته از اولشم ادم سردی بود ,و بچه مامانی ,اصلا خیلی عذاب کشیدم ,ازم تنفر داشت ,که چرا جدا شدم از مادرش ,ولی تو هم یکم دیگه تحمل کن  شاید خودش رفت ,مادرش ,

ممنون از نظرات روکتون 

من دوسش دارم نمیتونم برنجونمش نمیدونم درسته یا نه ولی دیگه میخوام جدی برخورد کنم باهاش 

سرد شدنش فک کنم به خاطره اینکه فک میکنه من از رابطه راضی نیستم😢

خودت کمکم کن🌹

همون من اکثرا تنهام مامان ی شب ک میاد صبح زود میره

درستش همینه 

من امام رضایی ام🌹🌹🌹دل من گم شد اگر، بسپارید امانات رضا... و اگر از تپش افتاد دلم ببریدش ملاقات رضا... از رضا خواسته ام بگذارد که غلامش بشوم همه گفتند محال است ولی دلخوشم من به محالات رضا(علیه السلام) 
همون من اکثرا تنهام مامان ی شب ک میاد صبح زود میره

درستش همینه 

من امام رضایی ام🌹🌹🌹دل من گم شد اگر، بسپارید امانات رضا... و اگر از تپش افتاد دلم ببریدش ملاقات رضا... از رضا خواسته ام بگذارد که غلامش بشوم همه گفتند محال است ولی دلخوشم من به محالات رضا(علیه السلام) 

این دیگ چ مدلشه😐

با مامانت هماهنگ کن بگو بیاد خونتون بعد ک میخواد تو بچه داری کمکت کنه بهش بگو مامان جون من دیگ میتونم از پس کارام بر بیام دیگ نیاز نیست کسی کمکم کنه شماها میتونین برین به زندگی خودتون برسین.البته اگ روت نمیشه مستقیم به مادرشوهرت اینا بگی

راستشو بخوای مادرشوهرم تز اون آدما نیست که زندگی رو خراب بکنه خیلی گفته دیگه باید خودتون بمونید واقع ...

بهتر نیس یه جوری غیر مستقیم به مادر شوهرت بگی که همسرت حتی نزدیک تو نمیاد و اولویتش شده مادرش؟ دیگه الان تو و بچه باید اولویتش اشین. یه جوری بگو که فکر نکنه می خوای مادر و پسر رو از هم جدا کنی بلکه بفهمه زندگی زناشویی یعنی چه و خودش پسرش رو رد کنه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792