احتمالا یبارم تو رو پدرتون نگفتید
یبار بابام در حق مامانم داشت اجحاف میکرد البته مالی نبودا یه مسأله دیگه ای بود منم زنگ زدم گفتم بابا جون دیشب یه خواب خیلی بدی دیدم برات
گفت ایشالا که خیره
گفتم یه کاری داری میکنی مامان خیلی تو دلش غمه انگار که یه کوه رو داری آوار میکنی روش ... مقصرش هم تویی
منم دیگه پامو تو خونت نمیزارم
همین حرفم باعث شد بابام یه کم در مورد این مسأله فکرش مشغول بشه و جبران کنه😄😄😄
خدا منو ببخشه که دروغ گفتم