ب منم میگفتن سر مادرم زیاد
یبار دیگ خسته شدم وسط حرفاشون گفتم مادرم شوهر کرده
هرچی پرسیدن و گفتن کیه و چیه و....
گفتم غریبه اس و اتفاقا شوهرش گفته این غربتی ها (خانواده شوهرم) نیان دیگ اینجا
دیگ دهنشون بستن و تمام
هرجا حرف زدن از من پرسیدن گفتم من خبر ندارم اونها از کجا میدونن